پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

پارسا عشق مامان و بابا

روز مادر

مادر بهشت من همه آغوش گرم توست گویی سرم هنوز به بالین گرم توست پیوسته در هوای تو چشمم به جستجو ست هر لحظه با خیال تو جانم به گفتگوست   امروز روز مادر هست. خدا رو شکر میکنم که به من لیاقت مادر شدن رو داد و امیدوارم اونقدر لیاقت داشته باشم که تو رو داشته باشم بتونم خوب تربیتت کنم و مایه افتخارم باشی. خدایا نوگلم را حفظ کن مرا یاری کن تا آنچنان اورا بپرورم که تو می خواهی. مادرم مرا ببخش بخاطر همه آزارهایم و مرا دعا کن که میدانم دعای خیر تو دنیا و آخرت مرا بیمه خواهد کرد ...
3 خرداد 1390

یک کم حرف

سلام پسر خشگلم. امیدوارم امروز حالت خوب خوب شده باشه. آخه از دوشب پیش حالت خوب نبود. تقصیر خودم شد بمیرم شیر نجوشنده بهت دادم مریض شدی. ببخشید مامان جون. دیروز هم با خاله و مامان جون و بقیه رفتیم بیرون ولی تو حالت خوب نبود و همه اش بیحال افتاده بودی. مامان خیلی غصه اش شد. عزیز گلم ایشالا هیچ وقت مرض نشی که مامان از مریضی تو مریض میشه. ...
31 ارديبهشت 1390

تازه ها

سلام پسر گلم ببخشید این دوهفته اینترنت اداره قطع بود نتونستم بیام برات چیزی بنویسم. توی این دو هفته دوبار گردش رفتیم یکبار با خاله فاطمه رفتیم شش پیر که حسابی به  تو و هستی خوش گذشت. یکبار هم رفتیم باغ دوست بابایی اطراف کوار با دوستای باباو اونجام حسابی آب بازی کردی و بهت خوش گذشت. عکساش رو برات میذارم توی گالری. تو هم حسابی شیطون و بازیگوش شدی هرجا که میریم فقط باید چهارچشمی مواظبت باشم کار خطرناک نکنی. امیدوارم همیشه خوش و خرم باشی
24 ارديبهشت 1390

خاطرات نوروز90

توي ايام عيد چند روزي رو رفتيم داراب. يك روزش هم به آبشار فدامي رفتيم كه جاي خيلي خشگلي بود البته تو حسابي خيس شدي و كلي گريه كردي ولي خيلي هم بهت خوش گذشت. اينم چندتا عكس يادگاري از اونجا: ...
12 ارديبهشت 1390

دلنوشته

سلام پسرگل مامان. این چند روز مهمون داشتیم. مامان جونت از داراب اومده بود. چند روز رو مهمون ما بود. خدا رو شکر خوب بود و خوش گذشت. ولی مامان خیلی خسته است. خیلی دلم می خواد با ارامش چند روز رو بدون دغدغه با تو و بابایی یه جای دنج و اروم باشیم ولی فعلا امکانش نیست. احساس میکنم خیلی وقت کم میارم. به هیچ کاری نمیرسم حتی اونطورکه دلم می خواد به توهم نمیرسم. شاید فقط یک کم دلتنگم تو تنها بهانه ای برای فراموش کردن هرچه بدی و دلتنگیه. بهونه قشنگ من برای زندگی همیشه برای من و بابا بمون. ...
12 ارديبهشت 1390

شادی و نشاط

سلام پسر گلم. امروز دوباره مامان اومده برات خاطره بنویسه. آخر هفته گذشته دو روز بردیمت پارک. کلی بهت خوش گذشت. از دیدن اینهمه شادی و نشاط تو ماهم به وجداومدیم. پنج شنبه رفتیم پارک آزادی اونجا سوار ماشین برقی و وسایل دیگه شدی اوایلش میترسیدی ولی بعد دیگه شجاع شدی. جمعه هم رفتیم پارک گلستان که بازم سوار ماشین برق و قطار برقی شدی. بعدش هم سرسره بازی و بدو بدو. امیدوارم همیشه شاد و خوشحال باشی. خدا کمک کنه و پای مامان کاملا خوب بشه عصرا میبرمت پارک. ...
11 ارديبهشت 1390

گذری برگذشته

پسر گل ما الان یکسال ٤ ماهشه توی این مدت اتفاقای زیادی افتاده که شاید دیگه نشه همه اش رو نوشت هرچند بیشترش رو توی دفتر خاطراتت نوشتم. خدا رو شکر میکنم که پسری سالم و سرحال و خوب بهم داده. خیلی شیطونی و حسابی اذیت میکنی ولی با همین کارات دوست داشتنی و عزیزی. من بعد از ٦ ماه مرخصی باید تو پیش مامان بزرگ میذاشتم و میرفتم. هستی خالههم اونجاست و دوتاییتون باهم آتیش می سوزونید. توی این ماههای گذشته لحظه به لحظه بزرگ شدنت رو دیدم و بازهم خدا رو شکر میکنم که زیباترین و عزیزترین هدیه اش رو بهمون داد.
6 ارديبهشت 1390